شماره ٢٩٠: درشت خو سحنش عافيت ثمر نبود

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
درشت خو سحنش عافيت ثمر نبود
صداى تار رگ سنگ جز شرر نبود
هجوم حادثه با صاف دل چه خواهد کرد
زسيل خانه آئينه را خطر نبود
غبار وحشت ما از سراغ مستغنى ست
برفتن نگه از نقش پا اثر نبود
بعالميکه ادب محو بى نشانيهاست
هوس اگر همه عنقاست نامه بر نبود
بکارگاه تامل همان دلست نفس
گره برشته کارم کم از گهر نبود
زبخت شکوه ندارم که نخل شمع مرا
بهار سوختنى هست اگر ثمر نبود
عقوبت دو جهان دل بيک تغافل تست
شکست خاطر آئينه آنقدر نبود
برنگ ريگ روان ره نورد سودا را
بغير آبله پا گل سفر نبود
درين محيط که هر قطره نقد باختن است
خوش آن حباب که آهيش در جگر نبود
مخواه رنگ حلاوت ز گفتگو (بيدل)
نى ء که ناله کند قابل شکر نبود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید