در ادبگاهى که لب نامحرم تحريک بود
عافيت چون معنى عالى بدل نزديک بود
مقصد خلق ازتب و تاب هوس موهوم ماند
پى غلط کردند از بس جاده ها باريک بود
نفخ منعم ته شد از نم خوردن کوس و دهل
باد و آبى انفعالى در دماغ خيک بود
تا کجا غثيان نخندد بر دماغ اهل جاه
جام و صهباى تعين نيکدان و نيک بود
ساز نافهميدگى کوکست کو علم و چه فضل
هر کجا ديديدم بحث ترک با تاجيک بود
دل چه سازد جسم خاکى محرم رازش نخواست
آينه رو از که تابد خانه پر تاريک بود
عشق ورزيديم (بيدل) با خيالات هوس
اين نفسها يکقلم از عالم تشکيک بود