شماره ٢٦٦: خارج ابناى جنس است آنکه موزون ميشود

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
خارج ابناى جنس است آنکه موزون ميشود
قطره چون گردد گهر از بحر بيرون مى شود
با همه افسردگى گر راه فکرى واکنم
جيب ما خمخانه جوش فلاطون ميشود
شبنم و گل غير رسوائى چه دارد زين چمن
گريه بيدردى ما خنده مقرون ميشود
خانه دارى ديگر و صحرانوردى ديگر است
تاب دلتنگى ندارد آنکه مجنون مى شود
از جنون کر و فر بر چرخ مفرازيد سر
کاين صداى کوه آخر گرد هامون ميشود
با کفن سازيد پاک آلايش ننگ جسد
جامه چون شد شوخگين محتاج صابون ميشود
سعد اگر خوانى چه حاصل طينت منحوس را
همچنان مسخ است اگر بوزينه ميمون ميشود
زين غناها آنچه خواهى از صفاى دل طلب
چون بصيقل ميرسد آئينه قارون ميشود
بى تکلف نيست موقوف دو مصرع وضع بيت
چون دو در مربوط هم شد خانه موزون ميشود
بر سرم گر سايه افتد زان حنائى نقش پا
چون بهار از سايه من خاک گلگون ميشود
جهدها بايد که جامى زين چمن آرى بدست
آب تا گل هر قدم رنگى دگر خون ميشود
تا کيت قلقل نوائيهاى آهنگ شباب
اى جنون پيماى غفلت شيشه واژون ميشود
(بيدل) اشعار من از فهم کسان پوشيده ماند
چون عبارت نازک افتد رنگ مضمون ميشود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید