شماره ٢٥٨: حسرتى در دل ازان لاله قبا مى پيچد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
حسرتى در دل ازان لاله قبا مى پيچد
که چو دستار چمن بر سر ما مى پيچد
نبض هستى چقدر گرم طپش پيمائيست
موى آتش زده بر خويش چها مى پيچد
تا نفس هست حباب من و جولان هوس
نيست آرام سرى را که هوا مى پيچد
چه زمين و چه فلک گوشه زندان دلست
شش جهت کلفت اين تنگ فضا مى پيچد
ناله ما بچه تدبير تواند برخاست
همچو نى صد گره اينجا بعصا مى پيچد
ناتوانى که بجز مرگ ندارد سپرى
بچه اميد سر از تيغ قضا مى پيچد
استخوان بندى اوهام زبس بيمغز است
آرزوها همه بر بال هما مى پيچد
صورخيز است ندامت زشکست دل ما
که بساط دو جهان را بصدا مى پيچد
عبرت مرگ کسان سلسله خجلت ماست
رشته از هر که شود باز بما مى پيچد
قدرت افسانه ابرام نخواهد (بيدل)
نفس از بى اثريها بدعا مى پيچد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید