شماره ١٦٨: تا شدم گرم طلب عجز درايم کردند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
تا شدم گرم طلب عجز درايم کردند
گام اول چو سرشک آبله پايم کردند
چه توان کرد زمينگيرى تسليم رساست
خشت فرسوده اين کهنه سرايم کردند
ننگ عريانيم از اطلس افلاک نرفت
بى تکلف چقدر تنگ قبايم کردند
عمرها شد غم خود ميخورم و مى بالم
پهلوى کاسته چون شمع غذايم کردند
سخت جانى بتلاش غم جا هم فرسود
استخوان داشتم افسون همايم کردند
چون يقين منحرف افتاد دلايل باليد
راستى رفت که ممنون عصايم کردند
تازهر گوشه رسد قسمت شکرد گرم
قابل زله چو کشکول گدايم کردند
سير درياست درين دشت تماشاى سراب
تا شوم محرم خود دور نمايم کردند
زندگى عاشق مرگ است چه بايد کردن
تشنه خون خود از آب بقايم کردند
زحمت هستيم از قامت پيرى درياب
چقدر بار کشيدم که دوتايم کردند
ميکند گريه عرق گر مژه برميدارم
تا کجا منفعل از دست دعايم کردند
الم عين و سوى ميکشم و حيرانم
يارب از خود بچه تقصير جدايم کردند
نقش خميازه واژون حبابم (بيدل)
آه ازين ساغر عبرت که بنايم کردند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید