شماره ١٥٤: تا آئينه روبروى ما بود

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
تا آئينه روبروى ما بود
گلچين بهار کهربا بود
ياد دم عشرتى که چون صبح
آئينه ما نفس نما بود
فرياد شکسته رنگى ما
عمرى چو نگاه سرمه سا بود
شد عجز حجاب ورنه از دل
تا کوى تو راه ناله وا بود
آئينه چسان گرفت حيرت
از عکس تو دست در حنا بود
جوشيد زشعله تو داغم
سرچشمه عجز کبريا بود
در راه تو هر چه از غبارم
برداشت فلک کف دعا بود
هر آه که برکشيدم از دل
چون موج بگوهر آشنا بود
دل نيز چو سينه استخوان داشت
تا ياد خدنگ او هما بود
بشکست دل و نکرد آهى
اين شيشه عجب تنک صدا بود
خون شد دل و ساغر چمن زد
ميخانه ما گداز ما بود
(بيدل) تاجى که ديدى امروز
فردا بينى نشان پا بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید