شماره ١٣٢: بياد آستانت هر که سر بر خاک ميمالد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
بياد آستانت هر که سر بر خاک ميمالد
غبارش چون سحر پيشانى افلاک ميمالد
گهر حل ميکند يا شبنمى در پرده مى بيزد
حيا چيزى بران رخسار آتشناک ميمالد
امل افسون بيباکيست در عبرتگه مکان
بقدر ريشه مستى آستين تاک ميمالد
سخن بى برده کم گوئيد کاين افسانه عبرت
بگوشى تا خورد اول لب بيباک ميمالد
بذوق سدره و طوبى و هم دندان بسوهان زن
امن کام جهانى را باين مسواک ميمالد
صفاى امن صبح و نم شبنم چه ننگ است اين
فلک صابون همين بر جامه هاى پاک ميمالد
درين گلشن زوضع لاله و گل سير عبرت کن
که يک مژگان گشودن سينه بر صد چاک ميمالد
سيه چشميست امشب قى مستان که نيرنگش
بجام هر که اندارد نظر ترياک ميمالد
بچندين رنگ ازان نقش قدم گل ميتوان چيدن
برفتارت پر طاوس روبر خاک ميمالد
مشو از امتياز خير و شر طنبور اين محفل
که عبرت گوش هر کس در خور ادراک ميمالد
مگر سعى ندامت هم دلى انشا کند (بيدل)
نفس دستى بصد اميد برگ تاک ميمالد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید