شماره ١١١: بگرمى نگه از شعله تاب مى ريزد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
بگرمى نگه از شعله تاب مى ريزد
به نرمى سخن از گوهر آب مى ريزد
طراوت عرق شرم را تماشا کن
چو برگ گل زنقابش گلاب مى ريزد
صبا بدامن آنزلف تازند دستى
غبار شب زدل آفتاب مى ريزد
صفاى خاطر ما آبيار جلوه اوست
کتان شسته همان ماهتاب مى ريزد
بعالمى که کند عشق صنعت آرائى
چمن زآتش و گلخن زآب مى ريزد
زموج خيز غناکوه و دشت يک درياست
خيال تشنه لب ما سراب مى ريزد
بذوق راحت از افتادگى مشو غافل
که لغزش مژه ها رنگ خواب مى ريزد
بجو زخاک نشينان سراغ گوهر راز
که نقد گنج زجيب خراب مى ريزد
ذخيره دل روشن نميشود اسباب
که هرچه آينه گيرد در آب مى ريزد
زمام کار به تعجيل نسپرى (بيدل)
که بال برق شرار از شتاب مى ريزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید