شماره ٧٨: بپرهيز از حسد تا فضل يزدانت قرين باشد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
بپرهيز از حسد تا فضل يزدانت قرين باشد
که مرحوم است آدم هر قدر شيطان لعين باشد
مگو در جوش خط افزونى حسن است خوبانرا
زبان کفر هر جا شد دراز از نقص دين باشد
محبت محو کرد از دل غبار وهم اسبابم
به پيش شعله کى بر چهره خاشاک چين باشد
نمايانم برنگ سايه از جيب سيه روزى
چه باشد رنگ من يارب اگر آئينه اين باشد
بصد مژگان فشاندن گرد اشکى رفته ام از دل
من و نقدى که بيرون راند صد آستين باشد
بلوج حيرتم ثبت است رمز پرده امکان
مثال خوب و زشت آئينه را نقش نگين باشد
دران مزرع که حسنت خرمن آراى عرق گردد
بپروين ميرساند ريشه هر کس خوشه چين باشد
نسيم از خاک کويت گر غبارى بر سرم ريزد
بکام آرزويم حاصل روى زمين باشد
ندارد دامن دشت جنون از گرد پروائى
دل عاشق چرا از طعنه مردم حزين باشد
دو روزى از هوس تاريکى دنيا گوارا کن
چراغ خانه زن بود ذوق انگبين باشد
کف دست توانائى بسودنها نمى ارزد
مکن کاريکه انجامش ندامت آفرين باشد
زسير آب و رنگ اين چمن دل جمع کن (بيدل)
که هر جا غنچه گرديدى گلت در آستين باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید