شماره ٤: ادب چون ماه نو امشب پى تکليف من دارد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
ادب چون ماه نو امشب پى تکليف من دارد
قدح کج کرده صهبائى که شرم از ريختن دارد
بوضع غنچه فرصت ميدهد آواز گلها را
که لب زنهار مکشائيد خاموشى چمن دارد
زساز و برگ آسايش چه دارد منعم غافل
همه گر نام دارد دز زمين آب کن دارد
چنين کز ديدها پوشيده اند احوال مجنونم
که گر گردون شوم عريانى من پيرهن دارد
زانگشت شهادت اين نوايم کوش مى مالد
که سوى او اشارت هم زخود برخاستن دارد
ازين محفل بجائى رو که در ياد کسان نائى
وگرنه در عدم هم رفتنت باز آمدن دارد
سوز و محو شو تا عشق گردد فارغ از رنجت
شرار سنگ بت پر انتظار برهمن دارد
به پيرى تا کجا خواب سلامت آرزو کردن
خميدن سايه بر بنياد ديوار کهن دارد
نميدانم کجا دزدم سر از بيداد مژکانش
که دل تا ديده يک تير تغافل پر زدن دارد
شکوه ناز مى بالد زپهلوى نياز اينجا
کلاه او شکست آراست تا رنگم شکن دارد
بغل وامى کند گرد چمن خيز خرام او
که امشب انجمن مهتاب و بوى ياسمن دارد
دل از ننگ آب شد (بيدل) که پيش لعل خاموشش
تبسم مى کند موج گهر گوئى دهن دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید