شماره ٢٧٩: خود را بعيش امکان پر متهم نکردم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
خود را بعيش امکان پر متهم نکردم
خلقى بخنده نازيد من گريه هم نکردم
سير خيال هستى رنگ فضولى ئى داشت
از خجلت جدائى ياد عدم نکردم
کاش انفعال هستى ميداد سر بآبم
در آتشم زخاکى کز جهل نم نکردم
هموارى آتشم راباغ خليل ميکرد
محراب گبر گرديد دوشى که خم نکردم
از بسکه نقد هستى سرمايه عدم داشت
هر چند صرف کردم يکذره کم نکردم
پيرى بدوشم آخر سرمشق لغزشى بست
تا سرنگون نگشتم جهد قلم نکردم
رنگ پريده يکسر محمل کش بهار است
از خود رميدم اما جز با تو رم نکردم
آئينه تجرد جوهر نمى پرستد
پرچم گرانبى داشت خود را علم نکردم
از طبع بى تعلق حيران کار خويشم
اين صفحه نقش نگرفت يا من رقم نکردم
(بيدل) چه بگذرد کس از عالم گذشتن
اين جاده پى سپر بود رنج قدم نکردم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید