شماره ٢٧٤: خاک نميم امروز دى محو باد بوديم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
خاک نميم امروز دى محو باد بوديم
در عالمى که هستيم شاديم و شاد بوديم
در کوه آتش سنگ در باغ جوهر رنگ
با اين متاع موهوم در هرمزاد بوديم
چاک جگر کجا بود مژگان ترک را بود
ما داغ اين هوس ها در اتحاد بوديم
اجزاى ما ز شوخى ناکام رفت بر باد
گرمى نشست اين گرد نقش مراد بوديم
عشق مقام ما را با خود خيال ها بود
در نرد اعتبارات خيال زياد بوديم
رسم حضور و غيبت کم داشت محفل انس
فارغ ز خير مقدم تاخير باد بوديم
بستم از تعلق بر دوش فطرت آخر
افسردنى که گوئى يکسر جماد بوديم
فطرت ز ما جنون خواند تحقيق چشم خواباند
چون نقش بال عنقا پر بى سواد بوديم
گر از فرامشانيم امروز شکوه از کيست
زين پيش هم کسى را ما کى بياد بوديم
آن شعله تا قدآراست از خلق دود برخاست
بيت بلند او را ما مستزاد بوديم
از چشم بسته (بيدل) شک داشت نقطه ما
تا بازگشت مژگان ديديم صاد بوديم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید