شماره ٢٧٠: حيف سازت که منش پرده آهنگ شدم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
حيف سازت که منش پرده آهنگ شدم
چقدر ناز تو خون گشت که من رنگ شدم
بى تو از هست من گر همه تمثال دميد
بر رخ آينه عرض عرق ننگ شدم
سرکشيهاى شبابم خم پيرى آورد
نوحه مفتست که بى سوختنم چنگ شدم
وحشتم نسخه اجزاى جان برهم زد
ساز خون گشت ز دردى که من آهنگ شدم
دور جام طلبم جرعه پرواز چشيد
گردشى داشتم آينه اگر رنگ شدم
چون شرر خفتم از قدر ادب نشناسى است
پا ز دامن بدر آوردم و بى سنگ شدم
چه يقين ها که بافسون تو هم نگداخت
سوخت صد ميکده تا قابل اين ننگ شدم
جلوه ها حيرت من در قفس آينه داشت
مژه بر هم زدم و بر دو جهان رنگ شدم
موجها مفت شما قطره اين بحر که من
چون گهر تا نفسى راست کنم سنگ شدم
طائر از بى پروبالى همه جا در قفس است
من هم از قحط جنون صاحب فرهنگ شدم
غنچه گرديدن من حسرت آغوش گليست
ياد امان تو کردم همه تن چنگ شدم
بحر تسخيرئى آغوش حبابم (بيدل)
مزد آنست که بر خود نفسى تنگ شدم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید