شماره ٢٦٢: چه نيرنگست يارب در تماشاگاه تسخيرم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
چه نيرنگست يارب در تماشاگاه تسخيرم
که آواز پر طاوس مى آيد بزنجيرم
دلم يکذره خالى نيست از عرض مثال من
بهارم هر کجا رنگيست مى نازد بتصويرم
کتاب صلح کل ناز عبارت برنميدارد
زبخت ما و من چون خامشى صافست تقريرم
بدام حيرت صياد کو انديشه فرصت
چکيدن در شکست رنگ دارد خون نخچيرم
سرى در خويش دزديدم بفکر حلقه زلفى
دهان مار گل کرد از گريبان گلوگيرم
سراپايم خطى دارد که خاموشيست مضمونش
قضا گوئى بکلک موى چينى کرد تحريرم
چو موج گوهرم بايد زمينگير ادب بودن
برش قطع روانى کرده است از آب شمشيرم
چسازم سستى طالع ز خويشم برنمى آرد
وگرنه چون مژه در پرزدنها نيست تقصيرم
غبار حسرتم وامانده از دامان پروازى
دهد هر کس بيادم ميتواند کرد تعميرم
ز ساز هستيم با وضع حيرانى قناعت کن
نفس در خانه نقاش گم کرده است تصويرم
نشاند آخر هجوم غفلتم در خاک نوميدى
برنگ خواب پا واماندگى بودست تعبيرم
ز بيقدرى ندارم اعتبار نقطه جهلى
کتاب آسمان دانبستم و اين است تفسيرم
گهى از شوق ميبالم گهى از درد ميکاهم
نواى گفت وگو پيرايه چندين بم و زيرم
بقدر بيخودى دارم شکار عافيت (بيدل)
چو آه شمع يکسر رنگ مى باشد پر تيرم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید