شماره ٢١٤: تحير آينه عالم منثال خودم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
تحير آينه عالم منثال خودم
بهانه گردش رنگست و پايمال خودم
بداغ ميرسد آهنگ زخم من چو هلال
هنوز جاده سرمنزل کمال خودم
بهر چه مينگرم آرزو تقاضا نيست
چو احتياج سراپا لب سوال خودم
زچينى آفت بى آبيم مشو اى حرص
که من طراوت لب خشکى سفال خودم
غبار دامن هر موج نيست قطره من
چو اشک در گره صافى زلال خودم
رسيده ضعف بجائى که همچو شمع خموش
شکست رنگ نهان کرد زيربال خودم
بهار نازم و کس محرم تماشا نيست
بصد خيال يقين شد که من خيال خودم
وداع ساز نمود است ضعف پيکر من
خم اشارتى از ابروى هلال خودم
بحيرت آينه ام بى نياز هستى بود
تو جلوه کردى و نگذاشتى بحال خودم
درين المکده (بيدل) چه مجلس آرائيست
چو شمع سوخت عرقهاى انفعال خودم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید