شماره ١٨١: بهر طرف که هواى سفر شکست کلاهم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
بهر طرف که هواى سفر شکست کلاهم
همان شکست شد آخر چو موج توشه راهم
خيال موى ميان که شد گره بدل من
که عرض معنى باريک ميدهد رگ آهم
بگلشنى که ادب داشت آب يارى حيرت
نموز جوهر آينه وام کرد گياهم
کفيل عافيت من بس است وضع ضعيفى
ز رنگ رفته همان سر ببالش پرکاهم
بصفحه ئى که نويسند حرفى از عمل من
خطاست نقطه اش از انفعال کار تباهم
بجز وبال چه دارد سواد نسخه هستى
بس است آفت مور کلف بخرمن ما هم
بقطرگى زمحيطم مباش آنهمه غافل
اگر چه موى کمر نيستم حباب کلاهم
عبث درين چمنم نيست پرفشانى الفت
چو صبح بوى گلى دارد آشنائى آهم
چه ممکنست نبالد بعجز ريشه جهدم
شکست آبله مى افگند چو تخم براهم
بجلوه تو ندانم چسان رسم (بيدل)
بخودنميرسم از بسکه نارساست نگاهم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید