شماره ١٤٦: بر ندارد شوخى از طبع ادب تحمير شرم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
بر ندارد شوخى از طبع ادب تحمير شرم
بى عرق گل ميکند از جبهه تصوير شرم
در هواى حتم مقصد سرنگون تاز است مو
تا طلوع صبح پيرى نيست بى شبگير شرم
ميکند عالم تلاش آنچه نتوان برد پيش
در مزاج کس ندارد جوهر تأثير شرم
شيوه اهل ادب در هر صفت بى جرأتيست
رنگ اگر گردانده باشد نيست بيتقصير شرم
لعل خوبان بوسه گاه حسرت پيران مباد
ميکند آب اين شکر را زاختلاط شير شرم
ننگ بى کارى کسى را بيعرق نگذاستست
از همين خفت زخارا ميچکاند قير شرم
از تعلق رستن آسان نيست بى سعى جنون
برنمى آيد بزور خار دامنگير شرم
منفعل شد عشق از وضع تکلفهاى ما
دارد از تمکين مجنون ناله زنجير شرم
زين تنک رويان نميبايد مروت خواستن
نيست چون آئينه در آب دم شمشير شرم
خلق غافل را همين با پوشش افتاده است کار
کاش اين تدبيرها را باشد از تقدير شرم
مفت رندان گز تکلفها نباشد سد راه
بى آزار افتاده است از هند تا کشمير شرم
(بيدل) آن قرآن که ما درس حضورش خوانده ام
متن آياتش تحير دارد و تفسير شرم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید