شماره ٩١: از چاک گريبان بدلى راه نکرديم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
از چاک گريبان بدلى راه نکرديم
کار عجبى داشت جنون آه نکرديم
دل تيره شد آخرزهوائى که بسر داشت
اين آينه را از نفس آگاه نکرديم
فرصت شمريهاى نفس بال امل زد
پرواز شد آن رشته که کوتاه نکرديم
هر چند بصد رنگ دميديم درين باغ
پرواز طرب جز بپر کاه نکرديم
چون شمع که از خويش رود سر بگريبان
نقش قدمى نيست که ما چاه نکرديم
صد دشت بهر کوچه دويديم وليکن
خاکى بسر از دورى آنراه نکرديم
مانديم هوس شيفته کثرت موهوم
از گرد سپه رو بسوى شاه نکرديم
در وصل زمحرومى ديدار مپرسيد
شب رفت و نگاهى برخ ماه نکرديم
چون سايه بحرمانکده فرصت هستى
روز سيهى بود که بيگاه نکرديم
(بيدل) تو عبث خون مخور از خجلت تحقيق
مائيم که خود را زخود آگاه نکرديم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید