شماره ٧٤: گر کند طاوس حيرت خانه اسباب گل

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
گر کند طاوس حيرت خانه اسباب گل
دستگاه رنگ او بيند همان در خواب گل
اى بهار از خودفروشان دکان رنگ باش
بيدماغانيم ما اينجا ندارد باب گل
از خودم ياد جمال ميفروشى برده است
کز تبسم جمع دارد با شراب ناب گل
جز خموشى برنتابد محفل تسليم عشق
از چراغ کشته اينجا ميکند آداب گل
آفت ايجاد است ساز زندگى هشيار باش
از طراوت خانه دارد در ره سيلاب گل
فيض خاموشى بياد لب گشودنها مده
اى زخود غافل همين در غنچه دارد آب گل
گلشن داغيم از نشو و نماى ما مپرسن
در بهار ما زآتش ميشود سيراب گل
موى چينى گر بسامان سفيدى ميرسد
شام ما هم ميتواند چيدن از مهتاب گل
بيقرار عشق هرگز روى جمعيت نديد
جز پريشانى نکرد از ناله بيتاب گل
غره عشرت مشو کاين نوبهار عمر نام
نااميدى نگهتست و مطلب ناياب گل
اى غنيمت جلوه ئى فرصت پريشان وحشتست
رنگى از طبع هوس خنديده درياب گل
معنى روشن بچندين پيچ ناب آمد بکف
کرد (بيدل) گوهر ما از دل گرداب گل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید