شماره ٧٣: گر چنين جوشاند آثار دوئى ننگش زدل

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
گر چنين جوشاند آثار دوئى ننگش زدل
ديدن آينه خواهد کرد دل تنگش زدل
آدمى را تا نفس باقيست بايد سوختن
پاس مطلب آتشى داده است در چنگش زدل
ناتوانى هر کرا چون نى دليل جستجو است
تا بلب صد نردبان مى بندد آهنگش زدل
دقتى دارد اخرام کاروان زندگى
چون نفس بايد شمردن گام و فرسنگش زدل
ناله وارى گل کند کاش از چکيدنهاى اشک
ميزنم اين شيشه هم عمريست بر سنگش زدل
طينت آينه و خاصيت زاهد يکى است
تا کجاها صافى ظاهر برد زنگش زدل
خامى فطرت دل ما را بداغ وهم سوخت
ايخداآتش فتد در عالم ننگش زدل
غنچه ما بر تغافل تا کجا چيند بساط
ميرسد آواز پاى رفتن رنگش زدل
درطلسم ما و من جهد نفس خونخوردنست
برنمى آرد چسازد وحشت لنگش زدل
شوخى طاوس اين گلشن برون بيضه نيست
آسمان برميکشد عمريست نيرنگش زدل
با خرد گفتم درين محفل که دارد عافيت
گفت آنسازى که نتوان يافت آهنگش زدل
ليلى آزاد و اين نه خيمه دام وهم کيست
از فضولى اينقدر من کرده ام تنگش زدل
چون نفس (بيدل) چه خواهد جز فغان برداشتن
آن ترازوئى که باشد در نظر سنگش زدل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید