شماره ٦٨: سعى روزى کاهش است اى بيخبر چشمى بمال

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
سعى روزى کاهش است اى بيخبر چشمى بمال
آسياها شد درين سودا تنگ تر از سفال
از کدورت رست طبعى کز تردد دست بست
آب خاک آلوده را آرام ميسازد زلال
دستگاه جاه اصلش واضع شور و شر است
ميخروشد سيم و زر تا حشر در طبع خيال
از فضوليهاى طاقت عافيت آواره است
غير پرواز آتشى ديگر ندارم زير بال
لب بحاجت وامکن ساز غنا اين است و بس
آب گوهر ميزند موج از زبان بى سوال
باعرق يارب نيفتد کار غيرت زاى مرد
الحذر از خنده دندان نماى انفعال
ميکند بيکاريت نقاش عبرتگاه شرم
چون شود افسرده روها سازد اخگر از رگال
حسن نيرنگ جهان پوچ تا آمد بعرض
بر جبين رنگ سياهى ريخت ابروى هلال
خواه بر گردون علم زن خواه آنسوتر خرام
اى سحر زين يکدودم چندانکه ميخواهى ببال
انتخاب نسخه جمعيت هستى است فقر
عاشق بخت سيه ميباشد اين جا خال خال
گامى از خود رفته ام وقتى بياد گيسوئى
نقش چينم تاکنون بو ميکنم ناف غزال
از عدم هستى و از هستى عدم گل ميکند
بال و پر در بيضه دارد بيضه ها در زير بال
انجمن ها رفت (بيدل) باغبار رنگ شمع
تا قدم بر خود نهادم عالمى شد پاى مال



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید