شماره ٦٧: زين باغ گذشتيم باحسان تغافل

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
زين باغ گذشتيم باحسان تغافل
گل بر سر ما ريخت گريبان تغافل
طومار تماشاى جهان فتنه سوداست
خوانديم خط امن زعنوان تغافل
مشک که درين عشوه سرا کام ستاند
فرياد دل از سرمه فروشان تغافل
مغرور نباشيد که اين يکدو نفس عمر
وارسته نگاهست بزندان تغافل
يارب بچه نيرنگ چنين کرده خرابم
شوخى که ندارد زمن امکان تغافل
گوهر دو جهان تشنه لب ياس بميرد
ايجان تغافل مشکن شان تغافل
بر طرف بناگوش توصف ميکشد امروز
گردى عجب از دامن ميدان تغافل
يکسطر نگاه غلط انداز نخوانديم
زان سرمه که دارد خط فرمان تغافل
عبرت گهر قلزم اسرار نگاهيم
ما را نتوان داد بطوفان تغافل
عمريست که اطفال هوس هرزه خرام اند
مشق ادبى کن بدبستان تغافل
ما و هوس هرزه نگاهى چه خيالست
دارد سر ما گوى گريبان تغافل
(بيدل) مژه مگشاى که در عالم عبرت
کس سود نديده است بنقصان تغافل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید