تن فدا کن تا همه تن جان شوى
جان رها کن تا همه جانان شوى
گرد اين و آن چه مى گردى مدام
اين و آن را مان که اين و آن شوى
ترک کرمان کن به مصر جان خرام
تا به کى سرگشته کرمان شوى
ماه ماهانى ببين اى نور چشم
آن او باشى چو با ماهان شوى
گنج او در کنج اين ويران نهاد
گنج او يابى اگر ويران شوى
عيد قربان است جان را کن فدا
عيد خوش يابى اگر قربان شوى
جامع قرآن بخوانى حرف حرف
گر چو سيد جامع قرآن شوى