شماره ٧٢٩: بيا بر چشم ما بنشين که خوش آبى روان بينى

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
بيا بر چشم ما بنشين که خوش آبى روان بينى
دمى از خود بياسائى سرآب چنان بينى
درآ در گوشه ديده کنارى گير از مردم
که بر دست و کنار آنجا کنارش در ميان بينى
خيال عارضش جوئى در آب چشم ما مى جو
که نور ديده مردم درين آب روان بينى
به بحر ما خوشى چون ما درآ با ما دمى بنشين
که ما را هم به عين ما محيط بى کران بينى
نشان و نام خود بگذار و بى نام و نشان مى رو
چو بى نام و نشان گشتى به نام او نشان بينى
حريف بزم رندان شو که عمر جاودان يابى
به ميخانه گذارى کن که مير عاشقان بينى
ز سيد جام مى بستان و جام و مى بهم مى بين
بيابى لذتى چون ما گر اين بينى و آن بينى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید