ز من توحيد مى پرسى جوابت چيست خاموشى
به گفتن کى توان دانست بگويم گر به جان گوشى
ز توحيد ار سخن گوئى موحد گويدت خاموش
سخن اينجا نمى گنجد مقام تست خاموشى
تو پندارى که توحيد است اين قولى که مى گوئى
خدا را خلق مى گوئى مگر بى عقل و بيهوشى
موحد او موحد او و توحيد او چه مى جوئى
من و تو کيستيم آخر به باطل حق چرا پوشى
معانى بيان تو بيان علم توحيد است
نه توحيد است اگر گوئى که توحيد است فرموشى
حديث مى چه مى گوئى به ذوق اين جام مى درکش
زمانى همدم ما شو برآ از خواب خرگوشى
ز جام ساقى وحدت مى توحيد مى نوشم
حريف نعمت الله شو بيا گر باده مى نوشى