شماره ٦٨١: مريد پير خمارم که دارد اين چنين پيرى

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
مريد پير خمارم که دارد اين چنين پيرى
غلام خدمت عشقم کجا باشد چنين ميرى
به ملک دنيى و عقبى خريدم ميخانه
از اين سودا که من کردم جهانى يافت تو فيرى
چه گر رند خراباتم که خم خم باده مى نوشم
نه کم شد جرعه اى زان مى نه من گشتم از او سيرى
ز جام وحدت ساقى مدامم مست و لايعقل
حريفان را چو خود سازم نخواهم کرد تقصيرى
ز دست عشق عقل ما نخواهد برد جان دايم
کجا يابد خلاص آخر ضعيف از پنجه شيرى
بيا اى مطرب عشاق و ساز بى نوا بنواز
که ما مستيم و تو ساقى مکن آخر تو تأخيرى
طريق نعمت الله رو که يابى زود مقصودى
که غير از راه او ديگر نپايد عاقبت ديرى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید