شماره ٥٢٠: جان فدا کن وصل جانان را بجو

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
جان فدا کن وصل جانان را بجو
درد دردش نوش و درمان را بجو
عشق زلفش سر به سودا مى کشد
مجمع زلف پريشان را بجو
بگذر از صورت چو ما معنى طلب
کفر را بگذر و ايمان را بجو
گنج او در کنج دل گر يافتى
گنج را مى باش و سلطان را بجو
ذوق از مخمور نتوان يافتن
ذوق خواهى خيز و مستان را بجو
گوهر اين بحر ما گر بايدت
همچو غواصان تو عمان را بجو
همت عالى نخواهد غير آن
گر تو عالى همتى آن را بجو
در خرابات مغان ما را طلب
مى بنوش و راحت جان را بجو
نعمت الله جو که تا يابى مراد
ساقى سرمست رندان را بجو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید