شماره ٤٢٧: سين انسان گر برافتد از ميان

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
سين انسان گر برافتد از ميان
اول و آخر نباشد غير آن
چون نمانى تو نماند غير تو
بس بديع است اين معانى را بيان
نوش کن مى جام را هم نقل ساز
تا بيابى لذتى از جسم و جان
بگذر از نام و نشان خويشتن
بى نشان شو تا از او يابى نشان
چيست عالم پرده نقش و خيال
پرده را بردار و مى بينش عيان
يار سرمست است ما را در کنار
دست با او در کمر او در ميان
نعمت الله عاشق و معشوق ماست
بلکه خود عشق است پيش عاشقان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید