گر خدا دانى جدا از خود مدان
از خدا ميدان خدا از خود مدان
گر همه عالم به درويشى دهى
لطف مى فرما عطا از خود مدان
فاعل مختار در عالم يکى است
در حقيقت فعل ها از خود مدان
ما به او محتاج و او از ما غنى
تو فقيرى اين غنا از خود مدان
از فنا و از بقا بگذر خوشى
اين فنا و آن بقا از خود مدان
درد او بخشد دوا هم او دهد
عارفا درد و دوا از خود مدان
در همه حالى که باشى اى عزيز
نعمت الله را جدا از خود مدان