شماره ٤١١: غرقه بحر بيکران مائيم

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
غرقه بحر بيکران مائيم
گاه موجيم و گاه دريائيم
بلبل گلستان معشوقيم
عاشقانه به عشق گويائيم
آفتاب سپهر جان و دليم
به يکى جا از آن نمى پائيم
بجز از کار عشق ورزيدن
هيچ کارى دگر نمى شائيم
ما چو امروز عاشق و مستيم
بى خبر از خمار فردائيم
يار ما عين نور ديده ماست
لاجرم ما به عين بينائيم
اين چنين مست و لاابالى وار
از خرابات عشق مى آئيم
چون رخ و زلف يار خود ديديم
گاه مؤمن گهى چو ترسائيم
خلق کورند و مى نمى بينند
ورنه چون آفتاب پيدائيم
ما از آن آمديم در عالم
تا خدا را به خلق بنمائيم
گر طبيبى طلب کند بيمار
کا طبيب جميع اشيائيم
نعمت الله اگر کسى جويد
گو بيا نزد ما که او مائيم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید