شماره ٣٩٠: مستيم و خرابيم و گرفتار فلانيم

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
مستيم و خرابيم و گرفتار فلانيم
سر حلقه رندان خرابات جهانيم
ايمان بجز از کفر سر زلف نداريم
جز معرفت عشق دگر علم ندانيم
ما پير خرابات جهانيم وليکن
در عاشقى و باده خورى رند جوانيم
گو خلق بدانند که ما عاشق و مستيم
گو فاش بگوئيد که بر خود نگرانيم
ما نور قديميم که پيدا به حدوثيم
ما گنج وجوديم که از ديده نهانيم
بى عقل توانيم که عمرى بسر آريم
بى جام مى عشق زمانى نتوانيم
سيد ز سر ذوق سخن گويد و خواند
هر قول که از ذوق بگويند بخوانيم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید