شماره ٣٢١: در خرابات مغان مست و خراب افتاده ايم

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
در خرابات مغان مست و خراب افتاده ايم
توبه بشکستيم و ديگر در شراب افتاده ايم
عاشقانه همدم جاميم و با ساقى حريف
فارغيم و در دهان شيخ و شاب افتاده ايم
ديده ما تا خيال روى او در خواب ديد
گوشه اى بگرفته ايم و خوش به خواب افتاده ايم
گرنه فصل هجر مى خوانيم اين گفتار چيست
ورنه عشق وصل داريم از چه باب افتاده ايم
ما ز پا افتاده ايم افتادگان را دستگير
کز هواى جام مى در اضطراب افتاده ايم
تا ز سوداى سر زلفش پريشان گشته ايم
مو به مو چون زلف او در پيچ و تاب افتاده ايم
نعمت الله در کنار و ساغر مى در ميان
بر در ميخانه مست و بى حجاب افتاده ايم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید