شماره ٣٠٥: من به خدا که از خدا غير خدا نمى خوهم

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
من به خدا که از خدا غير خدا نمى خوهم
درد دلم دوا بود از تو دوا نمى خوهم
ساکن خلوت دلم بر در گل چرا روم
شاه جهان جان منم نان چو گدا نمى خوهم
بر سر دار عشق او تا که قدم نهاده ام
دير فنا گذاشتم دار بقا نمى خوهم
روضه ترا و حور هم نار ترا و نور هم
من به خدا که راضيم جز که رضا نمى خوهم
آل عبايم و يقين اهل غنا فقير من
ظن غلط مبر که من چون تو غنا نمى خوهم
از خط و از خطاى تو خطه ما مقدس است
راه صواب مى روم ملک ختا نمى خوهم
سفره صفت براى نان حلقه به گوش کى شوم
از طبق ترينه اى خوان ابا نمى خوهم
مال وبال خواجه است گشته به مال مبتلا
گر تو بلا همى خوهى بنده بلا نمى خوهم
نکته عشق خوانده ام از ورق کتاب حق
معنى سر اين سخن از فقها نمى خوهم
رحمت او براى من نعمت او فداى من
در بر اوست جاى من جاى شما نمى خوهم
مست شراب وحدتم نيست خمار کثرتم
سيد ملک عزتم غير خدا نمى خوهم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید