در خرابات فنا جام بقا مى نوشم
مى عشق است و به فرمان خدا مى نوشم
جام مى برکف و در کوى مغان مى گردم
شادى ساقى باقى به صفا مى نوشم
برمن عاشق سرمست حلال است مدام
درد دردى که به از صاف دوا مى نوشم
توبه کردم که دگر توبه نخواهم کردن
گر خدا عمر دهد مى ابدا مى نوشم
چشم سرمست خوشش جام ميم مى بخشد
نه شرابى که تو گوئى که چرا مى نوشم
جرعه اى نوش نکردى ز مى لعل لبش
توچه دانى که من اين مى ز کجا مى نوشم
نعمت اللهم وبا ساقى سرمست حريف
باده از صدق نه از روى ريا مى نوشم