شماره ٩٦: دل به دست زلف او داديم باز

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
دل به دست زلف او داديم باز
با پريشانى در افتاديم باز
بر اميد آنکه بر ما بگذرد
رو به خاک راه بنهاديم باز
در خرابات مغان مستانه ايم
خوش در ميخانه بگشاديم باز
توبه بشکستيم و فارغ از خمار
داد خود از جام مى داديم باز
عقل بود استاد و ما مزدور او
اين زمان استاد استاديم باز
غم بسى خورديم در هجران ولى
از وصال يار دلشاديم باز
بنده سيد شديم از جان و دل
از غلام و خواجه آزاديم باز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید