مرغ جانم مى کند پرواز باز
تا به برج خود رسد اين باز باز
جان بده گر وصل جانان بايدت
عاشقانه سر بپاش انداز باز
بگذر از نقش خيال غير او
خلوت دل با خدا پرداز باز
در خرابات مغان مست و خراب
عزم رندى کرده ام آغاز باز
گر دمى با جام مى همدم شوى
ذوق يابى يک دم از دمساز باز
عشقبازى کار بازى کى بود
عشق بازى خويش را درباز باز
شعر سيد عاشقانه خوش بخوان
ساز سرمستان ما بنواز باز