شماره ٣٢٠: غم بنياد آب و گل چه خورى

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
غم بنياد آب و گل چه خورى
دم گردون مستحل چه خورى
افسر عقل بايدت بر سر
از سر آز خون دل چه خورى
روى صافيت بايد آينه وار
همچون دندان شانه گل چه خورى
سايه پرورد شد دل تو چو گل
غم پرورده چگل چه خورى
قطره اى خون نماند در رگ عمر
نشتر غمزه قزل چه خورى
معتدل نيست آب و خاک تنت
انده قد معتدل چه خورى
جام جم خاص توست خاقانى
دردى دهر دل گسل چه خورى
دم نوشين عيسوى دارى
زهر زراق مفتعل چه خورى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید