شماره ٣١٧: از زلف هر کجا گرهى برگشاده اى

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
از زلف هر کجا گرهى برگشاده اى
بر هر دلى هزار گره برنهاده اى
در روى من ز غمزه کمان ها کشيده اى
بر جان من ز طره کمين ها گشاده اى
بر هرچه در زمانه سوارى به نيکوئى
الا بر وفا و مهر کز اين دو پياده اى
گفتى جفا نه کار من است اى سليم دل
تو خود ز مادر از پى اين کار زاده اى
ديدى که دل چگونه ز من در ربوده اى
پنداشتى که بر سر گنج اوفتاده اى
گفتى که روز سختى فرياد تو رسم
سخت است کار بهر چه روز ايستاده اى
خاقانى از جهان به پناه تو درگريخت
او را به دست خصم چرا باز داده اى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید