شماره ٢٥١: به صفت، عاشق جمال توايم

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
به صفت، عاشق جمال توايم
به خبر، فتنه خيال توايم
خام پندار سوخته جگران
در هوس پختن وصال توايم
چه عجب گر ز وصل محروميم
ما کجا محرم جمال توايم
غرقه عشق و تشنه وصليم
که آرزومند زلف و خال توايم
رد مکن خشک جان من بپذير
که برآورد خشک سال توايم
جاى تو در دل شکسته ماست
که تو ريحان و ما سفال توايم
از پى خدمت پديد آئيم
که تو عيدى و ما هلال توايم
به سلاميت درد سر ندهيم
زان که ترسنده از ملال توايم
همه تن چشم و سوى تو نگران
کعبتين وار دستمال توايم
گفت خاقانى ارچه هيچ کسيم
خارى از گلبن کمال توايم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید