شماره ٢٤٧: ما پيشکش تو جان فرستيم

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ما پيشکش تو جان فرستيم
ور دست رسد جهان فرستيم
جان خود چه سگ و جهان چه خاک است
تا بر درت اين و آن فرستيم
يک وام لبت نداده باشيم
آنگه که هزار جان فرستيم
در قيمت لعل تو چه ارزد
ما ارچه هزار کان فرستيم
دندان مزد سگان کويت
بپذيرى اگر روان فرستيم
اين لاشه تن کشيده در جل
بر آخور پاسبان فرستيم
بس عذر کز آخور تو خواهيم
گر ابلق آسمان فرستيم
قصه به تو هر نفس نويسيم
قاصد به تو هر زمان فرستيم
ديده هم از آن توست بگذار
تا مرغ به آشيان فرستيم
خاقانى را هزار گنج است
يک يک به تو رايگان فرستيم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید