شماره ٢١٣: نه راى آنکه ز عشق تو روى برتابم

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نه راى آنکه ز عشق تو روى برتابم
نه جاى آنکه به جوى تو بگذرد آبم
به جستجوى تو جان بر ميان جان بندم
مگر وصال تو را يابم و نمى يابم
ز بس که از تو فغان مى کنم به هر محراب
ز سوز سينه چو آتشکده است محرابم
براى بوى وصال تو بنده بادم
براى پاس خيال تو دشمن خوابم
اگر به جان کنيم حکم برنتابم سر
مکن جفا که جفاى تو برنمى تابم
کجا توانم پيوست با تو کز همه روى
شکسته چون دل خاقانى است اسبابم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید