شماره ١٩٤: رحم کن رحم، نظر باز مگير

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
رحم کن رحم، نظر باز مگير
لطف کن لطف، خبر بازمگير
گيرم آتش زده اى در جانم
آخر آبم ز جگر بازمگير
گر به مستى سخنى گفتم، رفت
سخن رفته ز سر بازمگير
گنه کرده بناکرده شمار
عذر بپذير و نظر بازمگير
گلبن مهر تو در باغ دل است
آب از آن گلبن تر بازمگير
از چو من هندوک حلقه بگوش
گر کله نيست کمر بازمگير
آخر آن بوسه که روزى دادى
داده را روز دگر بازمگير
گر زکاتى به محرم بدهى
چون خسيسان به صفر بازمگير
هاى خاقانى ميدان هواست
دل بدادي، سر و زر بازمگير



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید