شماره ٧٢: هر که در عاشقى قدم نزده است

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هر که در عاشقى قدم نزده است
بر دل از خون ديده نم نزده است
او چه داند که چيست حالت عشق
که بر او عشق، تير غم نزده است
عشق را مرتبت نداند آنک
همه جز در وصال کم نزده است
دل و جان باخته است هر دو بهم
گرچه با دل رباى دم نزده است
آتش عشق دوست در شب و روز
بجز اندر دلم علم نزده است
يارب اين عشق چيست در پس و پيش
هيچ عاشق در حرم نزده است
آه از آن سوخته دل بريان
کو بجز در هوات دم نزده است
روز شاديش کس نديد و چه روز
باد شادى قفاش هم نزده است
شادمان آن دل از هواى بتى
که بر او درد و غم رقم نزده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید