به باغ وصل تو خاري، رقيب صد ورد است
به ياد روى تو دردي، طبيب صد درد است
هزار جان مقدس فداى روى تو باد
که زير دامن زلف تو سايه پرورد است
به روزگار هواى تو کم شود نى نى
هواى تو عرضى نيست مادر آورد است
رسول من سوى تو باد صبح دم باشد
ازين قبل نفس باد صبح دم سرد است
سپر به مهر فکندم گمان به کينه مکش
به تير غمزه بگو کو نه مرد ناورد است
به دل اسير هواى تو گشت خاقانى
اگر به جان برهد هم سعادتى مرد است