شماره ٣٤: طره مفشان که غرامت بر ماست

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
طره مفشان که غرامت بر ماست
طيره منشين که قيامت برخاست
غمزه بر کشتن من تيز مکن
کان نه غمزه است که شمشير قضاست
بس که از خصم توام بيم سر است
بر سر اين همه خشم تو چراست
گر عتابى ز سر ناز برفت
مرو از جاى که صحبت برجاست
گفت بيهوده بر انگشت مپيچ
بر کسى کو به تو انگشت نماست
هيچ بد در تو نگفتم بالله
خود خيال تو بر اين گفته گواست
اين قدر گفتم کان روى چو گل
بسته ديده هر خس نه رواست
من همانم تو همان باش به مهر
که همه شهر حديث تو و ماست
بنده خاقانى اگر کرد گناه
عذر آن کرده به جان خواهد خواست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید