شماره ١٣: سر به عدم درنه و ياران طلب

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
سر به عدم درنه و ياران طلب
بوى وفا خواهى ازيشان طلب
بر سر عالم شو و هم جنس جوى
در تک دريا رو و مرجان طلب
مرکز خاکى نبود جاى تو
مرتبه گنبد گردان طلب
مائده جان چو نهى در ميان
جان به ميانجى نه و مهمان طلب
روى زمين خيل شياطين گرفت
شمع برافروز و سليمان طلب
اى دل خاقانى مجروح خيز
اهل به دست آور و درمان طلب
زهر سفر نوش کن اول چو خضر
پس برو و چشمه حيوان طلب
خطه شروان نشود خيروان
خير برون از خط شروان طلب
سنگ به قرابه خويشان فکن
خويش و قرابات دگرسان طلب
يوسف ديدى که ز اخوة چه ديد
پشت بر اخوة کن و اخوان طلب
مشرب شروان ز نهنگان پر است
آبخور آسان به خراسان طلب
روى به دريا نه و چون بگذرى
در طبرستان طربستان طلب
مقصد آمال ز آمل شناس
يوسف گم کرده به گرگان طلب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید