در ستايش عز الدوله

غزلستان :: خاقانی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
دست درافشان چو زى تيغ درفشان آورد
نسر گردون را به خوان تيغ مهمان آورد
گرز او در قلعه البرز زلزال افکند
چتر او در قبه افلاک نقصان آورد
گر نبات از دست راد او نما يابد همى
ز آب حيوان مايه در ترکيب حيوان آورد
نيزه چون مارش از بر چرخ سايد نيش او
ماهى گردون به دندان مزد دندان آورد
هم به تير و هم به تدبير ار بخواهد هر زمان
بر سر خوان، بچه سيمرغ بريان آورد
هشت خلد مجلسش را نه فلک ده يازده
پنج وقت ار چار بنياد خراسان آورد
بس نپايد تا کمينه چاکر از درگاه او
تاجش از بغداد و سر بهر صفاهان آورد
همچنان باشد که تاجى بر سر سلطان نهد
هر که زى او خلعتى از تخت سلطان آورد
خود بهين سلطانى او دارد که سلطان قدر
هر زمان پيشش سر اندر خط فرمان آورد
تا چه افزايد سليمان را که بادى از هوا
پر مرغى را به تحفه زى سليمان آورد
باد را زو رخصه بادا تا ز خاک درگهش
توتياى چشم خاقانى به شروان آورد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید