قصيده

غزلستان :: خاقانی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
سرورانى که مرا تاج سرند
از سر قدر همه تاجورند
به لقا و به لقب عالم را
عز اسلام و ضياء بصرند
آدمى نفس و ملايک نفس اند
پادشا سار و پيمبر سيرند
برتر از نقطه خاک اند به ذات
نه به پرگار نه افلاک درند
به همم صاحب صدر فلک اند
به قلم نائب حکم قدرند
به نى عسکرى ملک طراز
عسکر آراى ملوک بشرند
تا دوات همه پر نيشکر است
همه شيران گرو نيشکرند
تب برد شير و پناهد سوى نى
تا به نى بو که تب او ببرند
سفره مائده پرداز همه است
تا همه سفره نشين سفرند
خوانشان خوانچه خورشيد سزد
که به همت همه عيسى هنرند
که گهى خوردى ترکان طلبند
که همه در رخ ترکان نگرند
همه ترکان فلک را پس از اين
خلق تتماجى ايشان شمرند
خورد ترکانه عجب مى سازند
هندويى دو که مرا طبخ گرند
گرچه محور سپرد قرصه خور
قرص خوربين که به محور سپرند
هندوانند سپر ساز از سيم
ليک دارنده تير خزرند
به سر تيغ به صد پاره کنند
چون به تيرش به سر بار برند
هندوان بينى در مطبخ من
که چو ديلم همه سيمين سپرند
خورشى کرده به تير است و به تيغ
تا بزرگان به سر نيزه خورند
اين چنين ماحضرى ساخته شد
که دو عالم ببرش مختصرند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید