در مدح خاقان اکبر منوچهر شروان شاه

غزلستان :: خاقانی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
دور فلک ده جام را از نور عذرا داشته
چون عده داران چار مه در طارمى واداشته
در آب خضر آتش زده، خم خانه زو مريمکده
هم حامل روح آمده هم نفس عذرا داشته
جام بلور از جوهرش، سقلاب و روم اندر برش
از نار موسى پيکرش در کف بيضا داشته
مجلس ز مى زيورزده، وز جرعه خاک افسر زده
صبح از جگر دم برزده، مرغ از که آوا داشته
خصم صرع دار آشفته سر، کف بر لب آورده ز بر
و آن خيک مستسقى نگر در سينه صفرا داشته
مى عطسه آدم شده، يعنى که عيسى دم شده
داروى جان جم شده، در دير دارا داشته
مرغ سحر تشنيع زن بر قتل مرغ باب زن
مرغ صراحى در دهن ترياق غمها داشته
مجلس دو آتش داده بر، اين حجر آن از شجر
اين کرده منقل را مقر، آن جام را جا داشته
منقل مربع کعبه سان، آشفته در وى روميان
لبيک گويان در ميان، تن محرم آسا داشته
اين سبز طشت سرنگون طاس زر آورده برون
بر ياد طاس سرنگون ما جام صهبا داشته
ساقى به رخ ريحان جان خطش دبيرستان جان
در ملک دل سلطان جان وز مشک طغرا داشته
بر گوهر دل برده پى جام صدف ز انگشت وى
و انگشت او با جام مى ماهى است دريا داشته
مى چون شفق صفرا زده مستان چو شب سودا زده
آتش درين خضرا زده دستى که حمرا داشته
مى آتش و کف دود بين، آن کف سيم اندود بين
مريخ خون آلود بين بر سر ثريا داشته
از عکس مى مجلس چنان چون باغ زرين در خزان
باغ از دم رامش گران مرغان گويا داشته
داود صوت انده زداي، الحان موسيقى سراى
ادريس دم صنعت نماي، اعجاز پيدا داشته
بر بط کشيده رگ برون رگ هاش آلوده به خون
ساقى به طاس زر درون خون مصفا داشته
و آن، چنگ گردون وش سرش، ده ماه نو خدمتگرش
ساعات روز و شب درش، مطرب مهيا داشته
ناى از دو آتش باد خور، نى طوق و نارش تاج سر
باد و نى و نارش نگر هر سه زبان ناداشته
دف چون هلال بدرسان، گرد هلالش اختران
هر سو دو اختر در قران جفتى چو جوزا داشته
درجان سماع آويخته، مستان خروش انگيخته
نقل نو اينجا ريخته، جام مى آنجا داشته
من زان گره گوشه نشين، نه دردکش نه جرعه چين
مى ناب و شاهد نازنين، ساقى محابا داشته
ياران شدند آتش سخن، کاين چيست کار آب کن
نوروز نو ز آب کهن خط تبرا داشته
گفتم پسندد داورم کز فيض عقلى بگذرم
حيض عروس رز خورم، در حوض ترسا داشته
خاصه که خضرم در عرب از آب زمزم شسته لب
من گرد کعبه چند شب، شب زنده عذرا داشته
مقصود اگر مستى است هست از جود شاه دين پرست
آنک مى جان بخش و دست از عقل والا داشته
خاقان اکبر کز قدر دارد قدش درع ظفر
يک ميخ درعش برکمر نه چرخ مينا داشته
کيخسرو رستم کمان، جمشيد اسکندر مکان
چون مهدى آخر زمان، عدل هويدا داشته
ايوانش جنت را بدل، جام از کفش کوثر عمل
اصوات غلمان زين غزل ابيات غرا داشته



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید