مطلع دوم

غزلستان :: خاقانی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
در آبگون قفس بين طاووس آتشين پر
کز پر گشادن او آفاق بست زيور
نيرنگ زد زمين شبه فلک به جلوه
پرگار زد هوا را قوس قزح به شه پر
عکسى ز پاى و پرش زد بر زمين ز گردون
ز آن شد بهار رنگين، زين شد سحاب اغير
ز آن حرف صولجان وش زيرش دو گوى ساکن
آمد چو صفر مفلس وز صفر شد توانگر
يعنى که قرص خورشيد از حوت در حمل شد
کرد اعتدال بر وى بيت الشرف مقرر
يک چند چون سليمان ماهى گرفت و اکنون
چون موسى از شبانى گشتش بره مسخر
عريان ز حوض ماهى سوى بره روان شد
همچون بره برآمد پوشيده صوف اصفر
ويحک نه هر شبانگه در آب گرم مغرب
غسلش دهند و پوشند از حله مزعفر
گويى جنابتش بود از لعبتان ديده
کورا به حوض ماهى دادند غسل ديگر
تا رست قرصه خور از ضعف علت دى
بيمارى دق آمد شب را که گشت لاغر
مانا که اندرين مه عيدى است آسمان را
کاهيخت تيغ و آمد بر گاو قرصه خور
شاخ از جواهر اينک آذين عيد بسته
چون کام روزه داران گشته صبا معطر
جيب گهر شکوفه، گوى انگله است غنچه
کز باد نوبهارى آکنده شد به عنبر
قوس قزح برآمد چون نيم زه ملمع
کز صنعت صبا شد گوى انگله است غنچه
آن غنچه هاى نستر بادامه هاى قز شد
زر قراضه در وى چون تخم پيله مضمر
غمناک بود بلبل، گل مى خورد که در گل
مشک است و زر و مرجان وين هر سه هست غم بر
مانا که باد نيسان داند طبيبى ايرا
سازد مفرح از زر مرجان و مشک اذفر
شب گشت پست قامت چون رايت مخالف
روز است آخته قد چون چتر شاه صفدر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید